موضوع: "احکام"
دیدم که جانم میرود
شهید مصطفی کاظم زاده در ۹ شهریورماه ۱۳۴۴ در محله شاهپور دیده به جهان گشود. این کتاب به زندگینامه، آشنایی، آشنایی با امام، عضویت در حزب الله شرق تهران، حضور در جبهه و آشنایی با رزمندگان دفاع مقدس، عملیات رمضان، وصیت نامه خوانی، تشییع و شهادت و … به همراه آلبوم تصاویر و اسناد منتشر شده در مطبوعات کشور در هنگام شهادت وی میپردازد.
این کتاب اثر حمید داود آبادی و توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
چه کار باید میکردم، اصلا چه کار میتوانستم بکنم؟ مصطفی داشت میرفت: تنهای تنها. اما من نمیخواستم بروم اصلا من اهل رفتن نبودم. نه میخواستم خودم بروم نه مصطفی. تازه او را کشف کرده بودم برنامهها داشتم برای فرداهای دوستی مان حالا او داشت میرفت. او داشت میشد رفیق نیمه راه، من که ماندم. من که اصلا اهل رفتن نبودم ماندن مصطفی، برای من خیلی مهم و با ارزشتر بود تا رفتنش. حالا باید او را چه طوری از رفتن منصرف میکردم. بدون شک خودش بود. مگر نه اینکه من نخواستم بروم و نرفتم پس اگر او هم از ته دل به خدا التماس میکرد که نرود حتما میتوانست دل خدا را به دست بیاورد. پس باید کاری میکردم که نگاه و خواست مصطفی عوض شود باید با خواست و تمایل او نظر خدا را هم برمیگرداندم.
کتاب «از معراج برگشتگان»
این کتاب درباره خاطرات حمید داوودآبادی در طی سالهای ابتدایی انقلاب تا پایان جنگ است و فصلی دارد که به آشنایی وی و شهید «مصطفی کاظم زاده» میپردازد. این فصل یکی از بخشهایی بود که خیلی مورد توجه و استقبال مخاطبان قرار گرفت. به همین دلیل نویسنده تصمیم گرفت محتوای آن فصل از کتاب را با خاطراتی که از آن شهید از سالهای بعد از جنگ دارد ضمیمه کند و همراه با عکس و اسناد که از این شهید برجای مانده است به صورت یک کتاب مستقل منتشر کند.
پایی که جا ماند
کتاب «پایی که جا ماند» یادداشتهای روزانه سید ناصر حسینی پور از زندانهای مخفی عراق است. سید ناصر حسینی پور این کتاب را به گروهبان عراقی «ولید فرحان» سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت که در زمان اسارت، او را بسیار شکنجه و آزار داده، تقدیم کرده است.
سید ناصر چهارده ساله بود که به جبهه رفت و در شانزده سالگی در آخرین روزهای جنگ، در جزیره مجنون به اسارت عراقیها درآمد، وقتی اسیر شد یک پایش تقریباً قطع شده و به رگ و پوستی بند بوده است. با این حال تصمیم میگیرد در دوره بعد از اسارت باز هم دیدهبان اتفاقات و حوادث باشد، اما این بار بدون دوربین و دکل. او دیدهها و شنیدههایش را در کاغذهای کوچکی که از حاشیه روزنامهها و کتابهای ارسالی سازمان مجاهدین خلق جمع آوری کرده است، با رمز مینویسد و در لوله عصایش جاسازی میکند.
کتاب «پایی که جا ماند» اثر سید ناصر حسینی پور توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
امروز بعدازظهر دمای هوا نسبت به روزهای قبل چند درجه کمتر بود. هر چند برای ریختن آتش تهیه از غروب تا موقع طلوع خورشید مشکلی نبود؛ برای دشمن، مشکل در روز و گرمای بالای ۴۵ درجه بود. دشمن با شلیک گلولههای دودزا و فسفری برای ثبت تیر، جاده خندق و جادههای عقبه و پشتیبانی ما از جمله جادههای سیدالشهدا، بدر قمربنیهاشم، صاحب الزمان، شهید همت و جاده جدیدالاحداث شفیعزاده معروف به توپخانه را گراگیری کرد. در اینجور مواقع دشمن جادهها، سنگرهای فرماندهی، محل تجمع نیروها، آتشبارهای ادوات و توپخانه را با گلولههای دودزا نشانهگیری میکرد، دیدهبانهای عراقی محل اصابت گلولهها را رصد کرده و برای پاتک ثبت تیر میکردند. آنطور که بچههای اطلاعات قرارگاه میگفتند، عراقیها روبهروی جزیره مجنون فقط ۱۳۰ کاتیوشا در خط دومشان مستقر کرده بودند.
دا
«دا» کتابی است درباره خاطرات سیده زهرا حسینی در زمان جنگ و محاصره خرمشهر و در حدود ۷۰ بار تجدید چاپ شده است. گذشته از نقدهای فراوانی که بر این کتاب وجود دارد به بررسی مختصر آن از زبان عبدالحمید جعفری میپردازیم. کلمه «دا» همان دایه یا دایکه یا دالکه یا مادر به زبان کردی است که مخفف آن میشود «دا». کتاب دا خاطرات سیده زهرا حسینی، یکی از دختران شجاع خرمشهر است که آن را به مادرش تقدیم کرده است.
کتاب «دا» اثر سیده زهرا حسینی توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
رفتم طرف شیلنگ آبی که گوشه باغچه افتاده بود. شیر را باز کردم. خدا را شکر آب میآمد. اول دستم را که بعد از جمع کردن مغز پیرمرد خاکمال کرده بودم شستم. بعد دستم را پر از آب کردم و به طرف دهان بچه بردم. صدای گریه اش آرام شد و دهانش را به آب نزدیکتر کرد، ولی سریع سرش را برگرداند و گریه اش را از سر گرفت… بی تابی بچه را که میدیدیم به بی کسی و بی پناهیش فکر میکردم و میخواست دلم بترکد. دیگر نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. رفتم توی همان وانتی که هنوز مشغول تخلیه جنازه هایش بودند، نشستم. چهره زنهای کشته شده در نظرم بود. یعنی کدامیک از اینها مادر این طفل معصوم بودند؟
دختر شینا
«دختر شینا» روایت خاطرات قدمخیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته استان همدان است که در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید. قدم خیر محمدی کنعان (۱۳۴۱)، راوی کتاب، در ۱۴ سالگی با ستار (صمد) ابراهیمی هژیر ازدواج میکند و صاحب پنج فرزند میشوند. در بیست و چهار سالگی شوهرش را در جنگ از دست میدهد و از آن زمان و با وجود ۵ فرزند، ازدواج نکرد و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد.
بهناز ضرابیزاده که نگارش این اثر را برعهده داشته، درباره شخصیت راوی کتاب مینویسد: این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی میکرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیبهای زندگی این زن با او مصاحبه کنم.
کتاب «دختر شینا» توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
داشتم از پلههای بلند و بسیاری که از ایوان آغاز میشد و به حیاط ختم میشد، پایین میآمدم که یکدفعه پسر جوانی روبهرویم ظاهر شد، جا خوردم،زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را میشنیدم که داشت از سینهام خارج میزد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یکنفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب میکشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بودم، گفت: قدم چه شده؟ چرا رنگت پریده؟ کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او بسیار راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیکتر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: فکر کردم عقرب تو را زده پسر ندیده.
من زنده ام
کتاب «من زنده ام» در حوزه اسارت و بخشی از خاطرات نانوشته ۴ بانوی اسیر ایرانی به نگارش در آمده تا پاسخگوی بسیاری از سوالات بدون پاسخ در حوزه اسارت بانوان ایرانی در زندانهای رژیم بعثی در دوران هشت سال دفاع مقدس باشد. سی و چند روز بیشتر از حمله رژیم بعث به ایران نگذشته بود که چهار نفر از دختران امام خمینی به دست نامحرمان اسیر شدند. «بنات الخمینی» عنوانی بود که سربازان صدام به چهار بانوی امدادگر ایرانی داده بودند. بعثیها اول که ماشینشان را محاصره میکنند، از خوشحالی پایکوبی میکنند و پشت بی سیم به فرماندهان شان اعلام میکنند که دختران خمینی را گرفتیم! بعدتر برخی دیگر از افسران بازجو به این بانوان غیرنظامی میگویند از نظر ما شما ژنرالهای ایرانی هستید.
عنوان کتاب که بر روی جلد چاپ شده، دستخط معصومه آباد است. آن روز که برای فرار از بی خبری مفقودالاثری برای خانواده اش یا هر کسی که میتوانست فارسی بخواند نوشته بود: «من زنده ام. معصومه آباد»
این کتاب به تقریظ سید علی خامنهای و توسط انتشارات بروج به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب:
نمیخواستم جلوی دشمن ضعف نشان دهم. عنوان بنت الخمینی و ژنرال به من جسارت و جرأت بیشتری میداد. اما از سرنوشت مبهمی که پیش رویم بود میترسیدم. نمیتوانستم فکر کنم چه اتفاقی ممکن است بیفتد. دلم روضه امام حسین میخواست. دوست داشتم یکی بنشیند و برایم روضه عصر عاشورا بخواند. خودم را سپردم به حضرت زینب…
وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند. روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند، به آنها تشر زدند که چرا جا باز میکنید و روی دست و پای هم نشسته اید؟ و با اسلحه هایشان برادرها را از هم دور میکردند. نگاههای چندش آور و کش دارشان از روی ما برداشته نمیشد. یکباره یکی از برادرها که لباس شخصی و هیکل بلند و درشتی داشت با سر تراشیده و سبیلهای پرپشت و با لهجهی غلیظ آبادانی، جواد (مترجم ایرانی عراقی ها) را صدا کرد و گفت: هرچی گفتم راست و حسینی براشون ترجمه کن تا شیرفهم بشن. رو به سربازهای بعثی کرد و گفت: به من میگن اسمال یخی، بچهی آخر خطم، نگاه به سرم کن ببین چقدر خط خطیه، هرخطش برای دفاع از ناموسمونه ما به سر ناموسمون قسم میخوریم، فهمیدی؟ جوانمرد مردن و با غیرت و شرف مردن برای ما افتخاره. دست به سبیلش برد و یک نخ از آن را کند و گفت:ما به سبیلمون قسم میخوریم. چشمی که ندونه به مردم چطور نگاه کنه مستحق کور شدنه. وقتی شما زنها رو به اسارت میگیرید یعنی از غیرت و شرف و مردانگی شما چیزی باقی نمونده…
درباره کتاب رنج مقدس
رمان، داستان لیلا دختری است که در تضاد بین داشتههای خود و خانواده و اجتماع متحیر مانده است. لیلا به خاطر موقعیت کاری پدرش که در مأموریت نظامی سوریه و عراق است، مجبور است دوری و سختیهایی را تحمل کند و تحمل این سختیها و مشکلات نبود پدر، میشود ناهنجاریهای برخوردی او با اطرافیانش. زندگی لیلا پر از لحظات تنهایی است و این تنهاییها فرصتهایی برای تفکر او ایجاد کرده است. او معیارهایی را برای زندگی آیندهاش برگزیده که شاید اجبار شرایط و زمانه، در آن نقش داشته و حالا میخواهد مختارانه و آزاد، مسیر زندگیاش را متفاوت جلو ببرد. در این داستان، خواننده، شاهد درگیریهای شخصیتهای داستان است که هر کدام به نوبه خود، رنجی دارد که زندگیاش را تحت الشعاع قرار میدهد. «رنج مقدس» یک تابلو از زندگی افراد اطراف ماست. چه خوب، و چه بد. داستان میگذارد که هر شخصیتی، خودش، آنچه که زندگیاش را تحتالشعاع قرار داده است دریافت کند و پیش از آنکه بخواهد تمام مشکلاتش را بر گرده دیگری سوار کند، نقش خودش را در زندگیاش ببیند. داستان رنج مقدس، جربان همین امروز دنیای ماست که داریم در آن غلت میزنیم.
1. برگزاری همایش موکب قلم22آبان1398-تجلیل از پژوهشگران برتر خانم سید کبری رضوی-تجلیل از سفیر کوثر نت(نرم افزار)-کتابخوان برتر فاطمه نجفی(یک کتاب ومبلغ ده هزار تومان)-مقالات همایش 14 مورد بودصدیقه خدادادی-مهدیه قاسمی-نازنین نوروزی-پروین امیری-زیور حبیبی-آرزو اسلامی-رویا حاتمی-زهرا نوروزی-مرضیه قاسمی-فاطمه حیدری-سیده کبری رضوی-فاطمه نصیری به همه لوح تقدیر داده شد وبه نفرات برتر ازجمله:اسلامی-خانم های قاسمی-رضوی-نصیری-امیری
در ابتدای جلسه پس از قرائت قرآن کریم وپخش سرود جمهوری السلامی خانم خدادادی پس از تبریک ولادت با سعادت رسول اکرم(ص) در مورد هفته وحدت ومناسبت آن با حماسه اربعین سخنانی بیان داشتند سپس به تجلیل از پژوهشگران برتر، سفیر کوثر نت، کتابخوان برترپرداختند در هفته کتابخوانی عضویت به مدت یک هفته رایگان می باشد. سپس سرکارخانم فرزانه غیبی از طلاب مدرسه به معرفی کتاب ونحوه انتشار (کتاب عشق حقیقی )که خودشان تالیف کردند پرداختند.
این همایش با سخنرانی جناب آقای رضایی به کار خود خاتمه دار ایشان حماسه اربعین را رویدادبزرگ واز جاذبه های امام حسین(ع) می دانند و لزوم خوراک فکری در این راه و تولید محتوا در غالب همایش ها را لازم می دانند . رفتن همه آحاد مردم به سمت اربعین سر زندگی، بصیرت و فهم سیاسی را بالا می برد، ایشان توجه به حضور مسلمانان ومذاهب مختلف در این راهپمایی نشان از اشتراکات مسلمانان دانستند وتبلور وحدت وقدرت وی مقصود از وحدت اسلامی را همبستگی مسلمانان و اتحاد پیروان مذاهب گوناگون با وجود اختلافات مذهبی، در برابر دشمنان اسلام و بی گانگان دانستند.
و در انتها فاصله میان ۱۲ ربیع الأول که سالکَرد ولادت بیامبر اکرم (ص) بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیع الأول که تاریخ ولادت رسول الله محمد صلى الله علیه و آله بنا بر روایات موجود در شیعه است، از سوی امام خمینی به عنوان هفته وحدت نامکَذاری شده است.اختلافی که بین روایات اهل سنت و شیعیان درباره روز میلاد پیامبر اکرم(ص) وارد می باشد، بهانه ای شد که حضرت امام خمینی(ره)، بنیانگذار فقید انقلاب اسلامی ایران، فاصله بین این دو تاریخ را بعنوان «هفته وحدت» اعلام کنند.پیام هفته وحدت این است که با دست اتّحاد و ذهن هوشیار، در سایه دستورات پیامبر خدا(ص) و عترت پاک آن حضرت، مجال از تفرقه افکنیِ بیگانگان بگیریم. باید میراث نبوت را پاس داریم تا به قهقرای جهل و ظلمت سقوط نکنیم.
شیعه: مذاکرات و مکاتبات هانری کربن با علامه طباطبایی
نویسنده: محمدحسین طباطبایی
کتاب «شیعه» شامل مجموعه مذاکرات و مکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه سید محمدحسین طباطبایی در سال 1338 است. این کتاب برای نخستین بار در سال 1339 منتشر شد. ادامه مذاکرات این دو متفکر بزرگ در سال 1340 انجام شد که این بخش نیز برای اولین بار در سال 1370 به زیور طبع آراسته شد.
مباحثات این دو متفکر در سه فصل کلی «مکتب تشیع»، «بیانات ائمه شیعه و اندیشه فلسفی» و «رسالت تشیع در دنیای امروز» تنظیم و تدوین شده است. مهمترین مباحث مطرح شده در فصل نخست به این شرح است: «شیعه چگونه بهوجود آمد؟»، «نظرات مخالفین درباره پیدایش شیعه»، «معرفی واقعی شیعه و مذهب تشیع»، «روش شیعه در علوم»، «حدیث از نظر شیعه»، «موفقیت شیعه در پیشرفت دادن به علوم» و «اختلاف نظر علمی در میان شیعه».
حق تکثیر: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ی ایران، 1382
» کتابناکهای مرتبط:
درآمدی بر اسفار ، به انضمام رساله آگاهی و گواهی
ابعاد انسانی نوع آدمی
فلسفیدنِ انگیزشی